هفته پیش برای ارائه در یک ورک شاپ رفته بودیم آزمایشگاه تحقیقاتی میکروسافت در کمبریج. پروژه ما روی adaptive furniture هست و با چند ثانیه از درامد جناب بیل گیتس تامین مالی میشه (بیل گیتس در هر ثانیه 200 دلار درامد داره ظاهرا)، یه چیزی به اندازه دستشویی رفتنش، البته اگه زیاد غذا خورده باشه
.
از یک ماه پیش بکوب کار کرده بودم و تو این مدت استرس زیادی داشتم. مساله ای که قسمت اساسی کارم رو تشکیل میده یکی از مسایل متداول علوم کامپیوتر و تئوری گراف هاست:
تست ایزومورفیسم. تعداد زیادی از کارمندای این آزمایشگاه آدمای کله گنده ای در علوم کامپیوتر هستند. بنابراین انتظار میرفت مو از ماست بکشند و نشه هر چرت و پرتی رو بهشون تحویل داد. با تمام تلاش یکماهه نتونستم برنامه شبیه سازی رو تموم کنم و خلاصه به همون ورژن پر از باگ بسنده کردم.
خلاصه اینکه شب قبل از ورک شاپ با چند ساعت تاخیر هواپیما به فرودگاه استندستد لندن رسیدیم، آخرین اتوبوس رو از دست دادیم، به اتفاق یه استاد ایرانی دیگه که اون هم اتفاقی با ما در یک هواپیما بود در فرودگاه مورد تفقد و مهرورزی مامورین انتظامی لندن قرار گرفتیم و پی بردیم انگلیسی ها هم در پارانویایی بودن دست کمی از آمریکایی ها که ندارند هیچ، پوزشان را هم زده اند (آمریکایی ها حداقل به شهروندان خودشان کمی اعتماد دارند. انگلیسی ها همین را هم ندارند).
یه تاکسی گرفتیم، یکساعتی در راه بودیم و ساعت سه چهار صبح به هتل رسیدیم. قرار بود 9 صبح هم در خدمت ایادی بیل باشیم. استرس، سر و صدای اتاق، هوای روشن ساعت 4 صبح، عوض شدن جا، همه چیز دست به دست هم داده بود که یکی دو ساعت بیشتر نتوانم نخوابم و انتظار ارائه مزخرفی داشته باشم.
صبح قبل از خروج از هتل دو قهوه بالا رفتم شاید هوشیارترم کند. ارائه ها فیلمبرداری میشد تا بعدا روی سایت میکروسافت گذاشته شود (البته با دسترسی محدود به کارکنان) و این یعنی مواظب حرف زدنت باش. برای من شروع ارائه خیلی مهم است. اگر خوب شروع کنم خوب ادامه میدهم وگرنه احتمال دارد تا آخر ارائه یک تاخیر فاز بین مغز و زبانم بوجود بیاید! تلاش کردم شروع خوبی داشته باشم. نوبت به ارائه من رسید. شروع خوبی داشتم. در یکی از اسلایدهای شروع اشاره کردم که مساله ایزومورفیسم یکی از مسائل حل نشده است که هنوز ثابت نشده NP-Complete هست یا نه.
برای اونایی که نمیدونن NP-Complete یعنی چی، این ترم به الگوریتم هایی اطلاق میشه که به زبان ساده نمیتونن یه مساله خاص رو در زمانی سریع حل کنند. بلکه نیازمند این هستند که تمام حالات ممکن رو یکی یکی بررسی کنند و ببینند اون حالت میتونه جواب مساله باشه یا نه. این کلمه یه چیزیه که هر دانشجوی کامپیوتر شنیده.
خلاصه ما گفتیم این مساله هنوز ثابت نشده ولی خب باور بر اینه که NP-complete باشه. دیدم یکی از وسط جمع سوال کرد ببخشید این NP-complete یعنی چی؟
ما رو میگی عینهو برق گرفته ها، یه نگاهی بهش کردم فکر کردم یه چیز دیگه شنیده ام. دوباره سوالش رو تکرار کرد، فکر کردم نکنه این داره منو مسخره میکنه که مثلا بابا وسط این جمع دانشمند تو داری این چیزای بدیهی رو میگی. یا اینکه داره سوال پیچیده تر میپرسه و مثلا میخواد منظور دقیق من از NP-complete رو بفهمه. من در نهایت شک و تردید سعی کردم توضیح بدم که منظور از اون چیه. دیدم یار اصلا تو باغ نیست. یک نفر دیگه از جمع سعی کرد براش بیشتر توضیح بده. در نهایت فهمیدیم رشته اون علوم انسانیه و من هم در تخمین موضوع کاری شنوندگان کاملا اشتباه کرده ام. از رشته های گوناگون در میان شنوندگان وجود داشت و در این میان شاید پنج شش نفر میدونستند NP-complete یعنی چی!
از یک طرف خیالم رو راحت کرد که اگر هم ایرادی در روش ما وجود داشته باشه کسی نیست وسط ارائه بگه زر زیادی نزن، روشت غلطه، یا اینکه بگه این روش رو فلانی پنجاه سال پیش ارائه کرده و این چند سال رو جنابعالی خواب تشریف داشتین!
از طرف دیگه حیف شد که این همه وقت گذاشته بودم، برای جزییات روش هم اسلاید درست کرده بودم و حالا میدیدم به هیچ دردی نمیخوره. نهایتا با خیال راحت ارائه رو تموم کردم و از شرش خلاص شدم.
فرداش هم رفتیم یه گشتی تو کمبریج زدیم. از یک نظر شبیه شهر ما بود در اینکه هر پنج قدم یه کلیسا میدیدی (دقیقا مثل طرفای ما تو ایران که هر روستا با جمعیت ده خانوار پنج تا مسجد و شیش تا حسینیه داره). از یه نظر دیگه هم شبیه ایران بود که برای ورود به دانشکده ها باید کارت نشون میدادی! فقط یه چیزش متفاوت بود که اگه کارت نداشتی باید برای بازدید مثل موزه پول میدادی! این یکی رو فکر کنم از دست ما ایرانی ها در رفته که میشه از دانشگاه هم به این صورت پول در آورد. باید به وزیر دانشمند آموزش عالی این پیشنهاد رو ارائه کنم.